داری به دنیای مامان نزدیک میشی...
سلام پسرم
امروز روز دومه که وارد هفته 36 شدیم...
دیروز رفتیم دکتر، مث اینکه ماهان مامانی یه جورایی عجله داره هاااا قـــربونت بشه مامانی منم خـــیلی دلم میخواد دیگه انتظارم سر برسه و بیای پیشمون. گل پسرم فقط یه جوری بیا که همه چی خوب باشه، سرحال باشی، تپلی باشی...
دکتر دیگه نامه بستری رو داد دستم این قسمت رو خیییلی انتظارشو میکشیدماااا. برا روز 92/12/25 برام نوبت عمل زده. گفت ساعت 7 بیمارستان عسکریه باشم. ولی همش میگفت البته اگه زود تر نشــه ها، اگه دردی چیزی داشتی زودتر بستری میشی. دلم میخواد پسر گلم خودشو این دو هفته باقی مونده محکم نگه داره تا وقتش برسه.
البته بهم آمپول بتامتازون هم داد برا تکمیل ریه که اگه یه وقت زود تر بشه این نگرانی رو نداشته باشیم.
ایشالا که خدایی که همیشه هوامونو داشته اینجا هم هوامونو داره.
هر چی به اومدنت نزدیک تر میشیم نگرانی هام بیشتر میشه واسه سلامتی ت، اینکه میتونم از پسش بر بیام؟ میتونم مامان خوبی باشم؟ ینی میتونم من یه نی نی رو بزرگ کنم
ایشالا که میتونم
ماهانم خیلی حس خوبی دارم وقتی تصور میکنم لحظه ی سال تحویل تو کنارمونی و خوشبختی من و بابایی و هزار برابر میکنی...
خدا جونم، خودت ماهانمو حفظ کن و هواشو داشته باش. میدونم هیچوقت نمیذاری آب تو دلم تکون بخوره...دلمو آروم نگه دار. ممنونم که همیشه هوامونو داشتی تو زندگی.