هفته یست و یکم
گل پسرم داری هر روز به دنیای مامانی نزدیک تر میشی
الان که دارم اینو برات مینویسم دقیقا 21 هفته و 3 روزته. ینی من امروز وارد ماه ششم شدم. لحظه لحظه هایی که میگذرن دارم با یاد تو و فکر تو میگذرونم که بیای و پیشم بمونی.
عجیب ترین و عمیق ترین حس دنیا حس مادر بودنه.
هر روز تکونات رو حس میکنم، بهم زندگی میده. یه وقتایی شیطون میشی و حسابی حال مامانی رو جا میاری یه وقتایی هم خیییلی آرومی.
سونو سلامت رو هم 21 هفته و 1 روز که بودم رفتم ولی چون خونه مهمون داشتیم نشد بیام و برات بنویسم
فدات بشه مامانی دیدمت خوب. خدا رو شکر همه چی هم خوب بود. با یه دستت یه پاتو گرفته بودی وقتی دکتر نشون داد از ذوق داشتم بال در میاوردم...بابایی هم همینطور. تو چشام نگاه میکرد و ذوقشو میخوندم و ...
پاهای کوچولوتو واضح دیدم...واااای که چقــد منتظر اومدنتم.
وزنت 426 گرم بود. قربونت برم من. مراقب خودت که هستی آره؟ مامانی تمام تلاششو میکنه که تو خوب باشی تو هم مراقب باش.
.
.
.
حالم خوبه خدا رو شکر، تو بیای هم حتم دارم بهتر و بهتر میشم پسر گلم. اونقد که دیگه خبری از ام اس نباشه.
دوستت دارم خیلی زیاد. بوس